گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
حماسه حسینی
جلد سوم
حوادث معماوش صدر اسلام و اينكه چطور شد امت پيغمبر به قتل فرزند

پيغمبر اقدام كردند ؟



در تاريخ ، حوادث بی نظير و حيرت آوری پيدا شده كه در مقام توجيه علل‏
و مجاری آنها ممكن است بعضی دچار اشكال شوند . از آنجمله است موضوع‏
پيشرفت سريع اسلام و زير نفوذ قراردادن آراء و معتقدات زمان ، « ليظهره‏
علی الدين كله ». و از آنجمله است حادثه حركت و قيام امام حسين (ع) .
امام حسين ( ع ) را قريب و بعيد و خويش و بيگانه منع می‏كردند و راه‏
بيان خودشان را ذكر می‏كردند ( بی‏وفائی و عذر مردم كوفه ) . عجيب اينست‏
كه امام منطق آنها را رد نمی‏كرد ولی از كلمات جوابيه و مخصوصا خطابه‏های‏
مكه و كربلا و بين راه معلوم می‏شود كه امام حسين ( ع ) منطقی داشته وسيعتر
از آن منطقهای محدود . آن منطقها بر محور حفظ جان و فرزندان و سلامت دور
می‏زد و منطق امام بر حفظ دين و ايمان و عقيده . امام در جواب نصيحت‏
مروان فرمود : « و علی الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد » .
روی كار آمدن معاويه و يزيد و تجهيز آنها نيروی اسلام را
عليه علی بن ابی طالب ( ع ) و حسين بن علی ( ع ) با آنكه آن مردم از دين‏
برنگشته بودند ، يكی از حوادث معماوش صدر اسلام است .
در اينجا دو مطلب را بايد مورد بحث قرار دهيم تا بتوانيم به ماهيت و
هدف و علت حادثه قيام حسينی پی‏ببريم . يكی علت مبارزه شديد امويان كه‏
در رأس آنها ابوسفيان بود با اسلام و قرآن ، و ديگر ، علت موفقيت آنها
برای دردست گرفتن حكومت اسلامی .
اما [ مطلب ] اول ، دو علت داشت يكی رقابت نژادی كه در سه نسل‏
متوالی متراكم شده بود . دوم تباين قوانين اسلامی با نظام زندگی اجتماعی‏
رؤسای قريش مخصوصا امويها كه اسلام برهم زننده آن زندگانی بود و قرآن اين‏
را اصلی كلی می‏داند . در سوره سبا می‏فرمايد : « و ما ارسلنا فی قرية من‏
نذير الا قال مترفوها . . . »در سوره‏های زخرف ، واقعه ، مؤمنون و هود
نيز همين مطلب هست . گذشته از همه اينها مزاج و طينت آنها طينتی‏
منفعت پرست و مادی بود ، و در اينگونه مزاجهای روحی ، تعليمات الهی و
ربانی اثر ندارد و اين ربطی به باهوشی و بيهوشی آنها ندارد . كسی به‏
تعليمات الهی اذعان پيدا می‏كند كه در وجود خودش پرتوی از شرافت و علو
نفس و بزرگواری موجود باشد ، نوری و حياتی و هدايتی در خميره خودش‏
موجود باشد . « لتنذر من كان حيا 0 انما تنذر من اتبع الذكر 0 و ننزل من‏
القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنين 0 ليميز الله الخبيث من الطيب » .
اين مطلب خود يك اصل بزرگی است . داستان ابوسفيان و عباس و گفتن لقد
صار ملك ابن اخيك عظيما ، ايضا قصه : بالله غلبتك يا اباسفيان ! ،
ايضا قصه : تلقفوها تلقف الكرش ، همگی دليل
كور باطنی ابوسفيان است .
اما اينكه چگونه شد كه حزب اموی كه در [ دوره ] اسلام به صورت حزبی‏
فعال و مدير درآمدند ، بر حكومت اسلامی مسلط شدند ؟
مقدمه اين مطلب را بايد بگوئيم كه يك جامعه نوساز و نوبنياد نمی‏تواند
يكدست و يكنواخت باشد هر اندازه عامل وحدت آنها قوی باشد ( 1 ) .
جامعه نو بنياد و تازه‏ساز اسلامی هر چند در زير لواء توحيد و پرچم لا اله‏
الا الله وحدت نيرومندی پيدا كرده بود و اختلاف رنگها و شكلها را به‏
صورت معجزآسائی از بين برده بود ، در عين حال طبيعی است كه مردم مختلفی‏
كه از نژادهای مختلف و عناصر مختلف و با طبايع و عادات و اخلاق و آداب‏
و عقائد گوناگونی پرورش پيدا كرده بودند ، همه افراد در استعداد قبول‏
مسائل دينی و پذيرش تربيت دينی يكسان نيستند ، يكی قوی الايمان است و
يكی ضعيف الايمان ، و يكی در شك و كفر و الحاد باطنی بسر می‏برد ، و به‏
همين دليل اداره همچو جمعيتی بر اساس
اسلامی تا سالها بلكه قرنها ، و آنها را تحت يك رژيم معين قراردادن‏
كارآسانی نيست ( 1 ) .
خود قرآن به وجود منافقين كه پارازيت می‏دادند و می‏گفتند : « غر هؤلاء
دينهم »و می‏گفتند : « ا نؤمن كما آمن السفهاء » اعتراف دارد . و از
اهتمام زياد قرآن به منعكس كردن قضايای منافقين معلوم می‏شود قرآن‏
می‏خواهد مسلمين را از خطر مهمی پرهيز دهد ( 2 ) . عبدالله بن سلول ، رأس‏
و رئيس منافقين مدينه بود . قرآن از مؤلفه قلوبهم نام می‏برد ، كسانی كه‏
خواه ناخواه جزء اجتماع اسلامی شده‏اند و بايد از آنها نگاهداری كرد و
مقداری از بودجه عمومی زكوات و صدقات را به آنها داد تا تدريجا ايمان‏
در آنها قوت بگيرد و يا لااقل در نسلهای بعدی اسلام واقعی پيدا شود ولی‏
نبايد آنها را در كارهای حساس دخالت داد .
پيغمبر ( ص ) خلق كريم خود را از احدی دريغ نمی‏داشت حتی از منافقين و
مؤلفه قلوبهم ، ولی روش محتاطانه خود را از دست نمی‏داد . تا پيغمبر
زنده بود امويهای ضعفاء الايمان و مؤلفة القلوب و يا منافق جای پائی پيدا
نكردند ولی مع الاسف بعد از پيغمبر تدريجا پستهای حساس را اشغال كردند ،
مخصوصا در زمان عثمان . مروان و پدرش كه طريد ( 3 ) رسول الله بودند در
زمان عثمان عودت داده شدند
و حال آنكه دو خليفه پيشين شفاعت عثمان را برای برگرداندن آنها به مدينه‏
قبول نكردند ، و همان مروان سبب اصلی فتنه‏ها و قتل عثمان شد .
امويها بعد از حكومت عثمان بر بيت المال و مناصب دست يافتند . دو
عامل ثروت و مناصب را در دست گرفتند ، فقط يك عامل قوی و نيرومند را
كسر داشتند كه ديانت بود . بعد از قتل عثمان ، معاويه با يك طراری و
زبردستی عجيبی بر اين عامل هم دست يافت و آن را هم استخدام كرد و اينجا
بود كه توانست سپاهی به نام دين و با نيروی دين عليه شخصی مانند علی بن‏
ابی طالب عليه السلام تجهيز كند . معاويه بعدها در زمان خلافتش با اجير
كردن روحانيون امثال ابوهريره كاملا عامل روحانيت را علاوه بر عامل ديانت‏
استخدام كرد و به اين اعتبار چهار عامل شد : عامل سياست و پستهای سياسی‏
، عامل ثروت ، عامل ديانت ، عامل روحانيت و طبقه روحانيين . حيف و
ميل كردن بيت المال و دست بدست كردن مناصب به وسيله امويها در عهد
عثمان موجب نارضايتی عمومی شد چه آنها كه اهل دنيا بودند و چه آنها كه‏
اهل دين بودند . اهل دنيا بر دنيای خود نگران بودند و نمی‏توانستند ببينند
كه می‏خورند حريفان و آنها نظاره كنند ، و اهل دين هم كه می‏ديدند اصول‏
اجتماعی اسلام دارد از بين می‏رود . اينست كه می‏بينيم مثلا هم عمر و عاص و
زبير مخالف بودند و هم ابوذر و عمار . عمر و عاص گفت : بر هيچ چوپانی‏
نگذشتم مگر آنكه او را بر قتل عثمان تحريك كردم ، و وقتی كه خبر قتل‏
عثمان را شنيد

گفت : انا ابو عبدالله ما حككت قرحة الا ادميتها ( 1 ) . علی ( ع ) به‏
زبير در " جمل " فرمود : « لعن الله اولانا بقتل عثمان » ( 2 ) .
علی ( ع ) همانطور كه با ساير خلفا رفتار می‏كرد با عثمان رفتار می‏كرد ،
از نصيحت و خيرخواهی عموم دريغ نمی‏كرد ، در وقتی كه عثمان محصور بود هم‏
راه صلاح را به او نشان داد و هم به او آب و آذوقه رساند . ولی معاويه با
نيروی عظيم خودش در شام بود و از فتنه و مقدمات و نتايج فتنه هم آگاه‏
بود و عثمان هم از او استمداد كرد و او قادر بود انقلابيون را تار و مار
كند ( 3 ) ولی فكر كرد از كشته عثمان بيش از زنده عثمان می‏تواند
بهره‏برداری كند ، نشست تا خبر قتل عثمان رسيد ، آنوقت فرياد او عثماناه‏
را بلند كرد ، پيراهن عثمان را بر چوب كرد و بر منبر گريه كرد و اشكها
از مردم گرفت و اين آيه قرآن را شعار قرار داد : « و من قتل مظلوما فقد
جعلنا لوليه سلطانا ». صدها هزار نفر دعوت او را برای خونخواهی خليفه‏
مظلوم اجابت كردند . اينجا بود كه توانست عامل ديانت را هم به عامل‏
ثروت و منصب اضافه كند ( 4 ) و تمام قوا را در
قسمت مهمی از كشور اسلامی در دست بگيرد . اين بود سر تسلط معاويه بر
دستگاه خلافت و روحانيت اسلامی كه در اين امر چند چيز دخالت داشت : اول‏
ذكاء و فطانت خود آنها ، دوم سوء سياست و تدبير خلفا كه به اينها راه‏
دادند ، سوم جهالت و نادانی و بساطت مردم ( 1 ) .
معاويه و امويها برای محو دو اصل از اصول اسلام كوشش بسيار كردند يكی‏
امتياز نژادی كه عرب را بر عجم [ ترجيح دادند ] و ديگر ايجاد فاصله‏
طبقاتی كه بعضی مانند عبدالرحمن بن عوف و زبير صاحب آلاف الوف شدند و
بعضی فقير و صعلوك باقی ماندند . بيجهت نيست كه علی ( ع ) می‏فرمايد :
. . . « ان لا يقاروا علی كظة ظالم و لا سغب مظلوم » و يا می‏فرمايد
الا و ان بليتكم قد عادت كهيئتها يوم بعث الله نبيه